راه خود را تغییر دادن. (فرهنگ فارسی معین) : من درایستادم و حال حسنک و رفتن به حج و... و از موصل راه گردانیدن و...همه بتمامی شرح کردم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 182)
راه خود را تغییر دادن. (فرهنگ فارسی معین) : من درایستادم و حال حسنک و رفتن به حج و... و از موصل راه گردانیدن و...همه بتمامی شرح کردم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 182)
بیره شدن. روگردان شدن. (ناظم الاطباء) : به دشتی که گمراه گردی مپوی. اسدی. گمراه گردم از خود تا تو رهم نمایی از من مرا چه خیزد دوا کنون که تو مرایی. خاقانی. و رجوع به گمراه و گمراه شدن و گمراه گشتن شود
بیره شدن. روگردان شدن. (ناظم الاطباء) : به دشتی که گمراه گردی مپوی. اسدی. گمراه گردم از خود تا تو رهم نمایی از من مرا چه خیزد دوا کنون که تو مرایی. خاقانی. و رجوع به گمراه و گمراه شدن و گمراه گشتن شود